سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیاسی و خنده دار


89/4/14 ::  7:48 عصر

سلام

می خواهم برایتان ازتابستانم بگویم.

من درتابستان خیلی کارهامی کنم مثل،شنا  می روم   ، تزئین رو کاشی خردشده، اسکیت ، ادبیات، کامپیوتر و جعبه سازی.

این ها را در مدسه انجام می دهیم به جز شنا.

آخر کلاس های مدرسه هم آب بازی می کنیم. امروز خیلی بامزه بود.

به خاطر این که خانم مهدوی(ناظم مون)  لباس آورده بودو حسابی خیسش کردیم.  (با سطل آب) 

امروز صبح که می خواستم برم مدرسه مامانم منو با آژانس فرستاد.

خودش امد پایین تا به راننده آژانس آدرس بده.  در بالا را بستم و نمی دونستم مامانم کلید نیاورده

مامانم آنقدر عصبانی شد که داشت منو قورت می داد.

در پایین را هم یه دفعه بستم با خودم فکر کردم الان مامانم بیچارم می کنه

فکر کنم مجبور شد زنگ همسایه پایینی را بزنه (اوی طرلان)

فردا یعنی سه شنبه می خواهیم بریم اردو.   همیشه سه شنبه ها ما رو یه جا اردو می برن. این دفعه می خواهند ببرنمون باغ کرج


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

89/3/30 ::  1:25 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

خوشحالم که دوباره براتون می نویسم.

 

من می خواهم درباره اسباب بازی هایی که دوست دارم بنویسم.

ما می خواهیم  با دخترعمه ام اینا دقیقا روز دوشنبه برویم بازار.

من به مامانم گفتم برای جایزه کارنامه یک اسب برایم بخرد. برای همین ذوق زده ام .

اسباب بازی هایی که من دوست دارم، عروسک ها، اسب های عروسکی و لوازم بچه  یا لوازم تزئینی هستند. همه این ها را با لوازمشان دوست دارم و تکی کمتر دوست ندارم. 

خیلی خوشم می آید که وقتی می خواهم با عروسک ها یا چیزهای دیگر بازی کنم،‏ بتوانم تزئینشان کنم  یا لباس هایشان را عوض کنم .

از اسباب بازی هایی که پاها و دست هایشان تکان نمی خورد زیاد استفاده نمی کنم.

از چیزهایی که باید سرشان نشست و درستشان کرد هم خیلی خوشم می آید: مثل پازل چوبی دارا و سارا. مدل این پازل چوبی اینطوری است که باید قطعه ها را درآوریم و سرهم کنیم تا میز، مبل ، کمد، ساعت ، شومینه  و چیزهای دیگر ساخته شود.

این کار خیلی بامزه ای است و نیاز به کمک بزرگترها دارد. اونم نه بابا ها که عصابشان خرد می شود و جوش می آورند (اونوقت مجبور میشیم مثل چایی جوشیده دوباره آن را دم کنیم). 

تازه امروز از خاله هاجرجونم نقاشی بارنپ روغن یاد گرفتم و یک تابلوی منظره زیبا کشیدم و پایینش را امضا کرد. Painter

کلا کار سخت ولی جالبی بود.

ولی وقتی رفتیم دکتر بهم آزمایش داد و روزم را خراب کرد.

 دلم می خواست از همون پنجره اتاقش پرتش کنم بیرون که دیگه دکتری نباشه تا مجبورم کنه آزمایش بدم.

فک کنم ساعت نزدیکای 2 باشه. دوساعت دیگه اذان میگن. برم بخوابم که برانماز بیدار شم. شب بخیر  

 

 

 

 

 


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

89/3/28 ::  2:49 صبح

سلام

می خواهم برایتان از بدن سازی بگویم.

ما تو استخر قبل از شنا یک ساعت و نیم بدن سازی می کنیم.

ما در بدن سازی خیلی کارها می کنیم،‏ طناب می زنیم امروز دو تا 600 داشتیم و چندتا دیگه که نباید عددشو بنویسم. (بیچاره ها الهی قربونتون برم الان همتون کنجکاو میشین چند تا بوده )

حرکات کششی انجام می دهیم .

 بعد با کش های پا و دست،‏ کششی های دیگری انجام می دهیم.

 اسکات پا، اسکات دست ،‏ دو نوع پشت بازو،‏ شنا روی دست ، ‏سه نوع دراز نشست،‏ پرش های مختلف

با دمبل هم کارهای جالبی می کنیم.

مثلا عقربک، دراز و نشست، کارهای پرشیYah و پشت بازو 

کله معلق و کمی ژیمیناستیک کار می کنیم.

خیلی هم خسته می شویم.

 

قربون خودم بشم الهی که انقدر خسته میشم.                    

 

اسم مربی مون فرحناز جونه که فحش های خیلی بامزه ای می دهد. البته شاید به نظر شما بامزه نباشد ولی ما خیلی می خندیم ،‏ مثل گاگول، ‏اگر بروید دیدنی ها مدال اول می گیرید.

امروز یکی از بچه بزرگا داشت بدن سازی کار می کرد فرحناز جون با طناب شماره ده (کلفت) من زد تو کمرش و بلیز او را زد بالا و همه مون و خود اون دختر از خنده غش کردیم. بعضی وقت ها هم محکم پس کله شان می زند و می گوید گاگول یا یکی دیگه که یادم نیست

این از طرف من به فرحناز جون و محبوبه جون (مربی شنام)

خداحافظ

 


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

89/3/25 ::  1:23 صبح

سلام

(لطفا دو متن قبلی را هم بخونید جدید نوشتم: طرلان و نمایه تلاش)

من در خانه خیلی کارها می کنم مثل:‏

خانه را تمیز می کنم.

آشغال ها را می گذارم دم در.

کارهای آشپزخانه را می کنم.

جاروبرقی می کنم،

لباس ها را تا می کنم،

لباس های شسته را پهن می کنم،

راستی وقتی می خواهم ظرف ها را بشویم یا در ماشین ظرفشویی بگذارم،‏باید آشغال های سبد سینک و سینک را هم جمع کنم خیلی کار چندش آوری است.

 


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

89/3/24 ::  3:44 عصر

سلام

می خوام براتون از طرلان بگم. درست حدس زدید، دختر همسایمون.

تازه یه سالش شده. راه میره. به منم میگه دادایی

وقتی می خوام بخوابونمش رو پام میذارمش و می خوابونمش. 

وقتی می خوام بازی کنم درست میشینه پیشم.

اگه بخواد پیشم غذا بخوره خیلی جالبه چون دوزانو میشینه و تند تند قورت میده و تکون تکون می خوره،‏که تند تند بهش غذا بدم

یه روز می خواستم بهش توت فرنگی بدم اصلا مهلت نمیداد که تا می ذاشتم تو دهنش میدیدم نیست.

یه روز که رفته بودم پایین پیش طرلان باشم،‏مامانم اومد دنبالم. یه دفعه گریه اش گرفت منظورش این بود که منو ببرین بالا. وقتی بغلش کردم به در اشاره می کرد و منظورش این بود که ببرمش بالا با اسباب بازی های من بازی کنه

مامانش که داشت جاروبرقی می کرد، یه دفعه از بغلم اومد پایین. جارو برقی را خاموش کرد. مامانش دعواش کرد افتاد به گریه بعد اومد بغلم

 انقد باش بازی کردم که خسته شد و خوابش گرفت. چارزانو نشسته بودم و تکونش میدادم رو دستم دراز کشیده بود. براش لالایی خواندم یه دفعه سرش افتاد رو دستم و خوابش برد. بعد گذاشتمش تو گهواره اش. دوباره بیدار شد. مامانش که بهش شیر داد اومد بغلم و دوباره همون طوری خوابش برد.  


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

89/3/24 ::  3:8 عصر

خب سلام .

من می خواهم برایتان ازنمایه ی تلاشم بگویم .

نام درس :قرآن .

روخوانی و روان خوانی قرآن .     عالی   

توجه به رعایت اعراب درست کلمات .     عالی 

بقیه ی چیزهای دیگرهم عالی بودند .

بجز شرکت والدین درجلسات .

وای خیلی نارا حت شدم .

 چون در کارنامم تنها چیزی بود که بد بود.


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

89/3/20 ::  2:51 عصر

سلام

حالتون خوبه؟ من خوبم.

می خواهم برایتان از کتاب هایی که می خوانم و بامزه و آموزنده است بگویم.Reading a Book مثل کیتی دختر آتیش پاره*. (بقیه کتاب ها را در آخر متن می گویم)

کیتی اخلاق های بدی داشت که سعی می کرد آن ها را درست کند.

نباید هی بگیم من نمی خواهم، چیزامونو گم کنیم،

الکی بگیم تو قول دادی، همش بگیم آخه چرا من. باید هرکاری بزرگترا می گن انجام بدیم.

 الکی از هرچی که می بینیم بترسیم. نباید همین طور بگیم ای کاش. همه چی که نمیشه به میل ما پیش بره . باید فکر کنیم چی کار کنیم. نباید همین طور الکی بگیم حوصله ام سر رفته . باید فکر کنیم ببینی:‏ آیا واقعا تقصیر من هست یا نه . نباید همین طوری بگوییم تقصیر من نیست.

راستی این از همه مهمتره :‏نباید بگیم این منصفانه نیست . نباید فقط به نظر ما چیزی منصفانه باشد یا نباشدو باید بیشتری ها بگویند که چیزی منصفانه هست یا نه. نباید فکر کنیم اگر کارها طوری که ما می خواهیم ردیف نمی شود و پیش نمی رود ،‏پس منصفانه نیست.  

 

اخلاق های بد کیتی:‏ من نمی خواهم. منصفانه نیست. من نمی توانم پیدایش کنم. اما تو قول داده بودی. آخه چرا نه. من می ترسم. ای کاش. ولی چرا من. حوصله ام سررفته. من از خیلی چیزا سردر نمیارم. تقصیر من نیست. خب که چی.

اخلاق های خوب کیتی:‏ فکرای بکری می کرد. دوستان خیلی زیادی داشت.

 

* گودون و گاستون . خرسی به نام پدینگتون و پی پی جوراب بلند


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

89/3/19 ::  12:51 صبح

به نام خد ا

می خوا م برا تون ازجشن تکلیفم بگم .

خب، من خیلی کادو گرفتم اگر بخواهم برایتان بگویم خیلی طول می کشد اون وقت نمازم قضا میشود .

انشا الاه یک روز دیگربرایتان می گویم .

آهان .

 وقتی روز جشن تکلیفم بود مامانم برای این که من را ذوق زده کند نقشه کشیده بود .

من را شب در خانه ی مامان جون خا له داره خوابوندند

بعد به من گفتن که فردا می خواهیم برویم خونه کسی که خاله زهرا خیلی دوستش داره.

خاله زهرا منو استخر برد . محبوبه رامون نداد. وااااای!

هرچقدر هم التماسش کردیم قبول نکرد.

 گفتیم بی خیال

 رفتیم آرایشگاه. الهه خیلی موهامو خوشگل کرده بود

 بعد اومدیم خونه. تو راه پله دیدم مامانم هنوز نپوشیده بریم بیرون. گفتم چی شده؟ مامان گفت: مهمون داریم. گفتم پس مهمونی چی میشه؟

 بعد اومدم بالا دیدم این همه کفشه.

باخودم گفتم لابد اینا اومدن باما برن مهمونی.

یه دفعه بچه ها گفتن: فاطمه جون جشن تکلیفت مبارک

جیغ کوچیکی زدم.

مانتومو گرفتم جلو صورتم و برگشتم پایین . مامانم گفت کجا میری بیا بالا .

خیلی مسابقه گذاشتیم

مامانم جایزه داد به بچه ها.

با بچه ها شعرای بارش وحی و هدیه های آسمان را خوندیم

محرابم هم خیلی خوشگل بود.

کادوی من یه روتختی خیلی خوشگل باب اسفنجی بود.

دوستم نیایش وسط مهمونی گفت: نکنه محبوبه بیاد (منظورش مربی شنامون بود که خیلی جدی و بداخلاقه). اگه بیاد من زمین و می کنم و از تو جوب میرم خونمون.

 من گفتم وسط مهمونی از پنجره می پرم پایین و خودمو می کشم.

اونروز خیلی خندیدیم.

خداحافظ   Balloons


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

88/8/9 ::  2:12 صبح

به تاریخ 8/8/88.
نویسنده : فاطمه کلاس اولی

88/4/23 ::  12:43 عصر

 

سلام Balloons

من یک جعبه ی خا طرات درست کردم. Flower

وچیز های یاد گاری ام رادر آن گذاشتم .

به شما هم پیشنهاد می دهم این کار را انجام دهید.

مواد لازم: یک عدد جعبه کفش، یک مقوا،

چیزهایی که در آن گذاشتم: دمپایی سه سالگی ـ دو مدال شنا ـ جامدادی ـ دست بند ـ عرو سک بچگی ام Baby Girlـ سنگ های تزیینی ـ پاکن های تزیینی ـ کارت مدرسه ـ شمع تولد 5 سالگی

بعداً که بیشتر جعبه داشته باشم، وسایل بیشتری توش می گذارم.

بای بای . Hello


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

   1   2      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
12991


:: بازدید امروز :: 
0


:: بازدید دیروز :: 
0


:: درباره خودم ::

سیاسی و خنده دار
فاطمه کلاس اولی
من مهمان را خیلی دوست دارم. من تا زه باسواد شدم.

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

سیاسی و خنده دار

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::

پ .

:: مطالب بایگانی شده ::

خرداد 1388