سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیاسی و خنده دار


88/4/4 ::  8:26 صبح

سلام به همه.

چند روز پیش داشتم برای عرو سکم لباس میدوختم.

وای خیلی کیف داد.

به شما هم نظر می دهم این کار را انجام دهید.

به گم چی یا  دوختم ؟

دامن، بلیز و روسری.

بای بای.


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

88/4/2 ::  1:5 عصر

سلام

وای دیروز خونه برای اوّلین بار تنها بودم  . نیم ساعت و یک ربع.

خیلی حس بدی بود .

یادم باشد که دیگه تنها نمونم حتی یک ثانیه.

رفتم اتاقم را مرتب کردم،

 بعدش رفتم پای کامپیو تر   ، بعدش رفتم پای تلو یزیون و بعد که حوصله ام سر رفت رفتم کتاب پی پی جوراب بلند را خواندم و بعد یک کوچولو خوابم برد  . بعدش دیگه مادر بزر گم اومد . اونا هم چهار پنج بار زنگ زدن آخرسر در را باز کردم.


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

88/3/30 ::  10:38 عصر

از بعد انتخابات بعضی ها روی پشت بام شان شعار می دادند.

برای این که آقای خامنه ای گفت: دیگر این کارها را انجام ندهند ولی انجام می دهند، ناراحت هستم


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

88/3/27 ::  5:33 عصر

از دست پسر همسایه . وای چه قدر من رو اذیت میکنه  . نکند امروز هم بیاد خونمون؟  ایشالا که نمی یاد .

 اما یک دونه نی نی ناز نازی هم دارن . تازه هر موقع که مامانم بخواد نی نی شونو بیاره اجازه می دن . اما یک بدی هم دارد. هر موقع طرلان میاد داداشش هم میاد

اشکال ندارد من با اون چی کار دارم ؟ من با طرلان کار دارم .

حالا یک روز اذیت هاش ام براتون می گم . الان نمی گم که حال تون بد نشه. 

این برای طرلان است.


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

88/3/24 ::  10:23 صبح

سلام زهرا جون

این یک وبلاگ است. این هدیه ی تو است. برای روز تولد حضرت زهرا (س).

من می خواستم برایت عکس سیندرلا بگذارم. اما متأسفانه بلد نبودم.

عیدت مبارک!

 از طرف فاطمه کلاس اولی


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

88/3/18 ::  11:20 صبح

من به بابام گفتم: آدم باید خیلی کوچک یا خیلی بزرگ باشد. یعنی پیر نباشدها.

بابا گفت: چرا؟

ـ چون که اگر خیلی کوچک باشد دعوایش     نمی کنند و اگر بزرگ باشد هرکاری دلش بخواهد  می کند.  


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

88/3/11 ::  3:52 عصر

توی فرودگاه خیلی معطل شدیم. درست حدس زده بودم برایم عروسک آورده بودند و خیلی چیزهای دیگر. مثلاً پیرهن و بلیز و تل و تسبیح و آویز. آن قدر با آن ها بازی کردیم که خسته شدیم.

 

دیروز برای اوّلین بار توی تیم شنا بودم.

 

فردا کارنامم را به ما می دهند.                                                   

شاید مامانم برایم جایزه بخرد.


نویسنده : فاطمه کلاس اولی

<      1   2      
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
12999


:: بازدید امروز :: 
4


:: بازدید دیروز :: 
2


:: درباره خودم ::

سیاسی و خنده دار
فاطمه کلاس اولی
من مهمان را خیلی دوست دارم. من تا زه باسواد شدم.

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

سیاسی و خنده دار

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::

پ .

:: مطالب بایگانی شده ::

خرداد 1388