سلام فرشته کوچولو
خوبي عزيز خاله ؟
نماز روزه هات قبول باشه. گلم
1. به دوستان: ممنون كه براي فاطمه کامنت مي گذاريد. واقعا ممنون
2. سعيده جان با اجازت خودمم باهاش بيدارم
3. ببخشيد اين چند وقت نرسيده بياد جواب بده ولي در اولين فرصت محبت ها رو پاسخ خواهد داد.
4. ليلة الرغائبش خيلي بامزه بود اگه حوصله كنه و براتون بنويسه!
فاطمـــــــــــــــــــــه خانــــــــــــــــــــــم هــــــــــــــــــــــــــاي (به سبك روستاها كه صدا بايد خيلي بلند و كشيده باشه تا برسه) كجــــــــــــــــايي ننــــــــــــــــــــــه قربونت؟
بدوبدو بنويس منتظريم !
الان دو روزه كلاساي مدرسش شروع شده من دلم براش تنگ ميشه ميام اينجا
سلام فاطمه خانوم خوبي؟
از نت كه رفتم بيرون نوشته ات رو مي خونم .
سلام
منم يه بار به بهانه در رفتن از كلاس رفتم درمانگاه مدرسه(حالم خوب بود.) دكتر مدرسه برام يه عااااالمه آزمايش نوشت! اون موقع اين جوري شده بودم:
همه اسباب بازي هاي رفته توي كشو و داره خاك مي خوره. نه اين كه بزرگ شده باشم و ديگه باهاشون بازي نكنم. برعكس اين قدر باهاشون بازي كردم ديگه خسته شدم.
منم بچه بودم اسباب بازي هاي ريزه ميزه لوازم آشپزخونه رو خيلي دوست داشتم. خواهرم يه ميز و صندلي داشت كه همه چي داشت. قاشق هاي ريزه ميزه. بشقاب هاي كوچولو. ليوان! از بازي كردن با اون خيلي كيف مي كردم! قابلمه ها و ماهيتابه هاي پلاستيكي زرد و صورتي رو دوست نداشتم. دوست داشتم قابلمه هام مثل قابلمه هاي واقعي باشن منتها كوچيك تر.
تازه يه دونه ظرفشويي هم داشتم كه بازم مال خواهرم بود. تو مخزنش كه آب مي ريختي شيرش رو كه باز مي كردي ازش آب مي اومد. نمي دوني چه قدر كيف مي كردم از بازي كردن با اون!
وااااي...! همه اين اسباب بازي ها رو يادم رفته بود. ممنون از يادآوري فاطمه خانوم.
دكتر چرا عزيز خاله ؟
الان خوبي ؟
واي فاطمه جان!
تشبيهت يلي قشنگ بود!
اونم نه بابا ها که عصابشان خرد مي شود و جوش مي آورند (اونوقت مجبور ميشيم مثل چايي جوشيده دوباره آن را دم کنيم).
الحق كه دختر مامانتي كه من خيلي دوسشون دارم!
سلام عزيز دل فلفلي
ببين به قولم وفا كردمو اولين نظرو خودم دادم
فقط خانوم عصباني
بابا جان جان ما دكتر تشريف دارن
حالا اون دكتره كاراي بد مي كنه به دكتراي ديگه چه
البته جدي نگير
كي از دست اين دكترا دل خوش داره؟
البته تاكيد مي كنم به جز باباي من
دوست دارم
يادم رفت
يا زينب