سیاسی و خنده دار
88/3/8 :: 9:45 صبح
ماامروز می خوایم به فرود گاه بریم .
خیلی ذوق زده ام.
خیلی دلم تنگ شده
بابام گفت: من می گم برات جانماز می یارن.
من گفتم: وای دوباره! من که دوتا جانماز دارم.
چه قدر آخه؟
88/3/7 :: 2:40 عصر
1ـ مادربزرگ من فردا ازمکه می یاد .
من از هفته ی قبل از ماما نم می پرسیدم برام چی می یا رن؟
دوست دارم برام یک عروسک بچّه باوسایلش بیارن.
2ـ به مامانم گفتم خیلی دلم می خواد بریم مشهد.
ماما نم گفت به خاطر تو توی عید نرفتیم مشهد .
من گفتم چرا؟
مامان گفت چون شولوغ بود و تو اذیت می شدی.
88/3/5 :: 3:5 عصر
این اوّلین باری است که وبلاگ باز می کنم.
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
13379
12
0
من مهمان را خیلی دوست دارم. من تا زه باسواد شدم.
:: لینک به وبلاگ ::
|
:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
پ .
:: مطالب بایگانی شده ::